عکس پروفایل زمستانی دخترانه عاشقانه و زیبا ، عکس پروفایل زمستانی جدید و شیک دونفره ، عکس پروفایل زمستانی غمگین و فانتزی زمستان همگی در سایت پارسی زی . با ما همراه باشید.
زمستونم و زمستونم
برفی دارم فراون
به هر طرف رو می یارم
یک اثر از خود می زارم
اگر می خوای تو فصل من
اینجوری نلرزی مثل من
برو پای بخاری
تا من بشم فراری
لباس های رنگارنگ
سبز و سفید و قشنگ
هرکدوم از لباس ها
لازم باشه با هوا
هوا که سرد و برفیست
لباس گرم و بافتنیست
دستکش و شال و کلاه
بپوشیم وقت سرما
وقتی هوا گرم می شه
لباس نازک خوبه
با لباس مرتب
هستی تمیز و راحت
اتل متل کلوچه
برف اومده تو کوچه
برفای دونه دونه
کلاغه شعر می خونه
شعرش چیه؟قار و قار
یعنی ببار تا بهار
کلاغه از رو نرده
داد زد و گفت : چه سرده !
دستکش و پالتو می خوام
یه چکمهی نو می خوام
از روی نرده ، قار قار
رفت و رسید به بازار
هر چه دلش خواست خرید
پوشید و پر پر پرید
گنجیشکه توی کوچه مون
قدم زده یواش یواش
من که ندیدمش ، ولی
رو برفا مونده جای پاش
چه خوبه که زمستونه
کوچه پر از برف و گله
گنجیشکه ! جای پای تو
رو برفا خیلی خوشگله
سرود برفی گنجشگکی خرد
مرا با خود به دنیای دگر برد
دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه
میان برف های ناگهان مرد
به دل نا گفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم
به روی پوستین سالخوردم
زمستان در زمستان برف دارم
خدایا سرده این پایین
از اون بالا تماشا کن
اگه میشه فقط گاهی،
خودت قلبامونو «ها» کن …!
تمام کوچه ها از برف و یخ پُر
نگاه ام روی یخ ها می خورد سُر
ز حجم برف روی شاخه هایش
درختی در خیابان می زند غُر
سکوت و جمعه و برف است و سرما
تنیده روی ذهن ام تور رویا
قلم در دست، در کنج اتاقی
نشسته شاعری تنهای تنها
هوا بر دوش دارد کوله ی برف
زمین زیباست از منگوله ی برف
نیاشوبد خدا را پای گرگی
به روی دشت ها قیلوله ی برف
گل یخ زمستان تو هستم
اسیر ناز چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست
که من مشتاق دیدار تو هستم
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
مواظب گرمای دلت باش
تا کاری که زمستان با زمین کرد ،
زندگی با دلت نکند
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ،
من به این معجزه ایمان دارم ،
منتظر باید بود تا زمستان برود ،
غنچه ها گل بکنند
ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم ،
این زمستان را مبین ،
ما هم بهاری داشتیم ،
این نیز بگذرد
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچاره ترین گدای این شهری که…
در پیرهنم عجب زمستانی بود
تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری،
آرزو میکنم هر روز زمین بخورم!
کاش تابستانها هم برفی بود !
پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم…
آرزو کن با من
که اگر خــواست زمســـتان برود!
گرمیِ دستِ تو اما باشد
“مــا” ی ما “مـــن” نشود
سایه ات از سرِ تنهاییِ من کم نشود!
به دل نا گفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم
به روی پوستین سالخوردم
زمستان در زمستان برف دارم
دلم یک زمستان سخت میخواهد
یک برف
یک کولاک به وسعت تاریخ
که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و توچاره ای جز ماندن نداشته باشی
و بمانی…
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
ابریشم سیاه دو چشمت
یاد آور شبی زمستانی است
من بی ردا
بدون وحشت دشنه
شادمانه خواب می رفتم
ابریشم سیاه دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می روم
و می میرم.
در زمستانی که بیهنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجرهام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دستهایم.
حالا کجا ماندهای
دوباره بیایی کنار پنجرهام
بگویی: سلام،
بهار آوردهام، نمیخواهی؟